معنی سنگ عصاری
فرهنگ فارسی هوشیار
حل جدول
واژه پیشنهادی
غن
لغت نامه دهخدا
عصاری. [ع َص ْ صا] (حامص) شغل و عمل عصار. روغنگری. || (اِ مرکب) دکانی که در آن روغن گیرند و فروشند. (فرهنگ فارسی معین). دکان عصاری.
- اسب (گاو) عصاری، اسب یا گاوی که با چشم بسته دور دستگاه روغنگری گردانند تا آن را بکار اندازد. (فرهنگ فارسی معین).
- چرخ عصاری، دستگاهی است برای روغن کشی، و آن مرکب است از استوانه ای چوبین به قطر 2 تا 3 متر و ارتفاع یک متر که در زمین نصب کنند. سطح فوقانی استوانه بطور محدب (بشکل قیف) تراشیده شده. تیری ضخیم به ارتفاع 6 تا 7 متر که انتهای آن تراشیدگی دارد و مطابق دهانه ٔ پایین استوانه است در آن استوانه قرار میدهند. به انتهای تیر رشته ای چرمین می بندند و سر رشته را بگردن اسبی یا گاوی که در کنار استوانه ایستاده، بندند. اسب یا گاو را به حرکت دورانی وامیدارند. تیر بطور منحنی در داخل استوانه بگردش درمی آید و دانه ها (مانند خشخاش و کنجد و پنبه دانه یا چیز دیگر) را که در اطراف دهانه ریخته خردمیکند و روغن آنها را میگیرد. در ته دهانه ٔ استوانه سوراخی است که انتهای آن سطح خارجی استوانه است. روغن از آن سوراخ خارج میشود و در ظرفی که زیر آن قراردارد ذخیره میگردد. وقتی ظرف پر شد آن را برمیدارند. (فرهنگ فارسی معین).
چرخ عصاری
چرخ عصاری.[چ َ خ ِ ع َص ْ صا] (ترکیب اضافی، اِ مرکب) چرخ روغنگیری. چرخی که عصاران بدان وسیله روغن بذوراتی از قبیل کرچک و کنجد و جز آنرا گیرند. رجوع به چرخ شود.
فرهنگ عمید
شغل و عمل عصار، روغنگیری،
سنگ
(زمینشناسی) مادۀ سفتوسخت که جزء ساختمان پوستۀ جامد زمین است و اغلب دارای مواد و عناصر معدنی است،
قطعۀ سنگ یا فلز به مقدار معین که با آن چیزی را در ترازو وزن کنند، سنگ ترازو، سنجه،
[قدیمی] مقیاسی برای اندازهگیری آب جاری، معادل حجم آبی که در ثانیه از قنات یا رودخانه جاری شود و مقدار آن مختلف است،
(پزشکی) جسم سخت و سفت بهصورت شن و سنگریزه که از رسوب مواد مختلف در بعضی از اعضای بدن مانند کلیه و مثانه و کیسهصفرا تشکیل میشود،
وزن،
[قدیمی، مجاز] قدر،
وقار: مردی گزید راد و خردمند و پیشبین / بارای و با کفایت و باسنگ و باوقار (فرخی: ۱۹۱)،
* سنگ آتش: (زمینشناسی) نوعی سنگ سخت به رنگ سیاه یا قهوهای که از اصطکاک آن با آهن جرقه تولید میشود و پیش از اختراع کبریت بهوسیلۀ آن آتش میافروختند، سنگ آتشزنه، سنگ چخماق،
* سنگ آذرین: (زمینشناسی) سنگی که از سرد شدن و انجماد مواد مذاب درون زمین تشکیل میشود، سنگ آتشفشانی، احجار آذرین،
* سنگ آس: (زمینشناسی) [قدیمی] = آس۱
* سنگ آسمانی: (نجوم) سنگی که از آسمان به زمین فرود آید، قطعهای از سنگ که از فضای خارج جو به زمین سقوط کند،
* سنگ آسیا: (زمینشناسی) = آس۱
* سنگ آهک: سنگی سفید که از آن آهک تهیه میکنند، آن را در کورههای مخصوص تا ۹۵۰ درجۀ سانتیگراد حرارت میدهند تا آهک بهدست آید، کربنات کلسیم،
* سنگ پا: (زمینشناسی) نوعی سنگ سوراخسوراخ بسیار سخت است که در حمام چرک پا را با آن پاک میکنند، سنگ خاز، سنگ سودا،
* سنگ پادزهر: [قدیمی] نوعی سنگ که از کیسۀ صفرای بز کوهی یا گاو کوهی بهدست میآوردند و آن را بهطور خوراکی یا مالیدنی در مداوای سَمخوردگی و معالجۀ سم حشرات گزنده به کار میبردند، زهرمهره، حجرالسم، حجرالتیس،
* سنگ جهنم: (شیمی) [منسوخ] = نیتراتدارژان
* سنگ چاپ: (زمینشناسی) نوعی سنگ آهکی به رنگ خاکستری یا زرد که از دانههای ریز تشکیل شده، به خوبی جلا و صیقل میپذیرد، چربی را جذب میکند و در چاپخانههای سنگی برای چاپ کردن اوراق به کار میرود،
* سنگ خارا: (زمینشناسی) = خارا
* سنگ خاز: (زمینشناسی) [قدیمی] = * سنگ پا
* سنگ زر: [قدیمی] = محک
* سنگ سلیمانی: ‹سنگ سلیمانیه› (زمینشناسی) نوعی کوارتز شبیه عقیق که دارای رگههای سیاهوسفید است و مانند سنگهای قیمتی در ساختن زینتآلات به کار میرود، حجر باباغوری،
* سنگ سماک: ‹سنگ سماق› (زمینشناسی) سنگی سخت که خوب صیقل میگیرد و به رنگهای سرخ، سبز، قهوهای، خاکستری، درمیآید و برای ساختن ستونهای سنگی و مجسمه و اشیای دیگر به کار میرود، گاه در آن ریزههای کوارتز و فلدسپات نیز دیده میشود، پرفیر،
* سنگ شجری: (زیستشناسی) [قدیمی] = مرجان
* سنگ صبور:
سنگ سخت و عظیم که در یک جا ثابت و پابرجا باشد و حوادث روزگار را تحمل کند و از آن به بردباری و شکیبایی مثل میزنند،
سنگی افسانهای که مردم درد دل خود را برای او بازگو میکردهاند،
* سنگ صفرا: (پزشکی) سنگی که از رسوب املاح صفراوی در کیسۀ صفرا تشکیل میشود،
* سنگِ فسان: (زمینشناسی) [قدیمی] = سان۴
* سنگ کلیه: (پزشکی) سنگی که از ترکیب اسیدهای ادرار با مواد معدنی در کلیه تشکیل میشود،
* سنگ گچ: (زمینشناسی) نوعی سنگ که در طبیعت به حالت بیشکل وجود دارد و از حرارت دادن آن گچ بهدست میآید، سولفات کلسیم،
* سنگ لاجورد: (زمینشناسی) از سنگهای معدنی به رنگ آسمانی یا آبی پررنگ که در قدیم از آن جام و پیاله و پارهای زینتآلات میساختند و کوبیده و گَردشدۀ آن در نقاشی به کار میرفت،
* سنگ لوح: (زمینشناسی) نوعی سنگ به رنگ خاکستری که به ورقههای نازک شکافته میشود، پلمهسنگ، تختهسنگ،
* سنگ محک: = محک
* سنگ مردار: [قدیمی] = مردارسنگ
* سنگ مرمر: (زمینشناسی) = مرمر
* سنگ مغناطیس: (زمینشناسی) = مغناطیس
* سنگ هرکاره: (زمینشناسی) [قدیمی] نوعی سنگ که به آسانی تراشیده میشود و خوب شکل میگیرد و اغلب از آن هرکاره (دیگ سنگی) و سرقلیان و اشیای دیگر میسازند،
* سنگوسبو: [قدیمی، مجاز] دو چیز ضد و مخالف یکدیگر نظیر سنگ و شیشه یا آتش و پنبه: چشم اگر با دوست داری، گوش با دشمن مکن / عاشقی و نیکنامی سعدیا سنگوسبوست (سعدی۲: ۳۵۲)،
* سنگ یده: [قدیمی] = یده
فرهنگ معین
(عَ صّ) [ع - فا.] (حامص.) روغن - گیری.
فرهنگ واژههای فارسی سره
خراس
گویش مازندرانی
سنگ
معادل ابجد
501